درباره «گناه فرشته» و ضعف روایتش در قسمتهای پایانی/ غافلگیری یا فریب مخاطب؟
تاریخ انتشار: ۲۵ فروردین ۱۴۰۳ | کد خبر: ۴۰۱۱۲۲۲۱
سریال «گناه فرشته» بیش از اینکه قصهای پر سر و صدا داشته باشد، حاشیههای پرسروصدایی داشت که سبب شد سر زبانها بیفتد. شهاب حسینی که نقش اول این سریال را بازی میکند پیش از این در سریال «پوست شیر» بازی تماشایی و درخشانی داشت. محصول برادران محمودی با دقت در جزئیات و میزانسن، تماشاگران پروپا قرصی پیدا کرد و روند منطقی اتفاقها طوری کنار هم قرار گرفت که وقتی گره قتل مشکوک دختر جوان باز شد قطعات پازل اتفاقها به شکل درستی کنار هم جا گرفتند.
بیشتر بخوانید:
اخباری که در وبسایت منتشر نمیشوند!
باگهای یک قصه جنایی سیر اتفاقات در این سریال، خطی و ساده نیست بلکه روایتی دایرهای دارد که با فلشبکها، گرههای داستانی باز میشوند اما نویسنده آن قدر گرههای داستان را پیچیده و کور کرده است که گاهی به عنصر تصادف متوسل میشود. قصههایی که درباره شخصیتهای فرعی رخ میدهند آنچنان در سیر خط اصلی مهم هستند که مخاطب را برای دنبال کردن قصه اصلی سردرگم میکند. همین تعدد شخصیتها موجب ضعف در شخصیتپردازی و تیپسازی از آنها شده است. عنصر غافلگیری در سریالسازی مهم است تا آنجا که مخاطب را فریب ندهد. موقعیتهای غافلگیرکننده این سریال را با «پوست شیر» مقایسه کنید، هر دو سریال درباره قتلی مشکوک هستند، در آن یکی دختری، مقتول است و در اینجا دختری متهم به قتل. نه تنها در سیر اتفاقات که برآمده از فیلمنامه است بلکه در فضاسازی هم «گناه فرشته» ضعفهای زیادی دارد. در این سریال فضای زندان، نمایشی و غیرواقعی به تصویر کشیده شده و مخاطب گمان میکند کارگردان یک بار برای اینکه فضای زندان را واقعنمایی کند، پا در این فضا نگذاشته است. آدمهایی که در زندان هستند، دلایل موجه و حتی قابل قبولی برای انجام جنایتها و خلافهایشان دارند. روابط زندانیان با هم آنچنان دوستانه و خیرخواهانه است که گویی فضای خوابگاه دخترانه به تصویر کشیده شده تا زندان زنان! سکانسهای مربوط به زندان مردان هم ضعفهای مشابهی دارد. رابطه میان فرشته و حامد هم آن قدر مبهم و سطحی است که عشق میان آن دو، مخاطب را غافلگیر میکند اینکه اصلاً این عشق چطور شکل گرفت. تغییر شخصیت فرشته در قسمتهای اخیر بدون دادن اطلاعات بیشتری از او در قسمتهای قبلی، باورپذیر نیست. ضمن اینکه رفتار و گفتار او با سبک زندگی و محیطی خانوادگی و اجتماعی که در آن بزرگ شده همخوانی ندارد.
درباره پرونده قتل هم جزئیات درست و دقیقی به مخاطب داده نمیشود و فقط در همین حد که قاتل چپ دست بوده و چند عکس از صحنه قتل و سکانسهای بازسازی صحنه جرم هم در فلشبکها تکرار میشود بدون اینکه سرنخ جدیدی به مخاطب داده شود.
شخصیتپردازی متزلزل حامد عنقا با به بازی گرفتن شهاب حسینی در این سریال که نقشهای ماندگار «قباد» در «شهرزاد» و «محب» در «پوست شیر» را ایفا کرده است، سعی داشته تکههای ساخت سریالی تماشایی را کامل کند از بازیگران چهره گرفته تا یک داستان جنایی مهیج اما ضعف در شخصیتپردازی و پیچیدگی سردرگم کننده در قصه سبب شده نتیجه خلاف آنچه شود که متصور بوده است. حامد تهرانی که در آغاز سریال وکیلی صریح، باهوش و انتقامجو است در قسمتهای پایانی، شخصیتی متزلزل و بیفکر پیدا میکند که این تغییر و تحول در سریال به درستی زمینهسازی نشده است. قضاوت سطحی و سادهلوحانه وکیلی که سابقه درخشانی در پروندههای اقتصادی دارد درباره اینکه از چهره یک دختر بفهمد او قاتل است یا نه! منطقی نیست.
شخصیتهای دیگر هم با وجود اینکه سریال به قسمتهای پایانی نزدیک میشود همچنان مبهم و ناشناختهاند. تعدد شخصیتها و تأثیری که هر کدام از آنها در روند قصه دارند، مخاطب را سردرگم میکند اما یکی از شخصیتهای مبهم و تاریک «عماد تهرانی» با بازی بهروز رضوی است. بهروز رضوی که به عنوان صداپیشه و مجری شناخته میشود تا بازیگر، بار اصلی اتفاقهای پشت پرده را به دوش میکشد اما مخاطب، اهمیت این نقش کلیدی را از بازی او دریافت نمیکند. یک سر همه اتفاقات به عماد برمیگردد اما او آدمی خونسرد با یک بازی تخت و یکنواخت است که هیچ اکت و حتی بازی زیرپوستی ندارد. انتخاب این بازیگر برای یکی از نقشهای کلیدی سریال جای سؤال است که اگر فقط صدای بازیگر این نقش برای کارگردان مهم بوده، میتوانسته از دوبله استفاده کند نه اینکه نقشی کلیدی را به یک صداپیشه با سوابق اندک بازیگری بدهد.
سوار بر موج حاشیهها نکته پایانی درباره «گناه فرشته» اینکه حاشیههای این سریال از متن آن پررنگتر شده است. جنجالها از همان قسمت نخست آغاز شد به طوری که روزنامه کیهان پس از پخش قسمت اول این سریال در مقالهای نوشت داستان این مجموعه درباره قتلهای زنجیرهای و کنایه به قتلهای زنجیرهای و دروغهای حاشیهای مربوط به اتوبوس ارمنستان بوده است. در قسمت سوم و در سکانسی که مهتاب وارد خانه عماد میشود تصاویری از چند قاب عکس روی دیوار بود؛ تصاویر معروفی از عکس سه نفره مرحوم لطفی، مرحوم ابتهاج و مرحوم شجریان که به طرز عجیبی، صورت عماد تهرانی با بازی بهروز رضوی روی سر شجریان گذاشته شده بود! در نماهای بعدی هم تصاویر دیگری دیده میشد که سر و صورت بهروز رضوی روی سر و صورت رضا براهنی و نادر نادرپور فتوشاپ شده بود. در قسمت پنجم، شخصیت یک روزنامهنگار باجگیر به اسم «محمود واعظ» و شباهت گریم و نام او به ماشاءالله (محمود) شمس الواعظین، صدای اعتراض عدهای از روزنامهنگاران را بلند کرد که در نهایت منجر به عذرخواهی حامد عنقا شد. این حاشیهها به همین جا ختم نشد و یافتن نشانههایی در طراحی صحنه، اتفاقهای قصه و حتی انتخاب موسیقی باز هم نام این سریال را سر زبانها انداخت. اگرچه در ابتدای هر قسمت تأکید میشود که «هر گونه شباهت به افراد و رخدادهای واقعی کاملاً تصادفی است و وقایع این داستان در سال ۱۴۰۲ اتفاق نیفتاده است» اما به نظر میرسد چندان هم تصادفی نیست. با نزدیک شدن به قسمت پایانی این سریال به نظر میرسد عنقا در نخستین تجربه کارگردانیاش روی فیلمنامهای که میتوانست قصهای جذاب و گیرا داشته باشد، به جای تمرکز بر ساخت سریالی تماشایی و استاندارد، سوار بر موج حاشیهها شده که به اندازه کف روی آب، ماندگار است. زهره کهندل
منبع: قدس آنلاین
کلیدواژه: سریال گناه فرشته سایت فیلیمو بهروز رضوی گناه فرشته شخصیت ها حاشیه ها اتفاق ها آن قدر
درخواست حذف خبر:
«خبربان» یک خبرخوان هوشمند و خودکار است و این خبر را بهطور اتوماتیک از وبسایت www.qudsonline.ir دریافت کردهاست، لذا منبع این خبر، وبسایت «قدس آنلاین» بوده و سایت «خبربان» مسئولیتی در قبال محتوای آن ندارد. چنانچه درخواست حذف این خبر را دارید، کد ۴۰۱۱۲۲۲۱ را به همراه موضوع به شماره ۱۰۰۰۱۵۷۰ پیامک فرمایید. لطفاً در صورتیکه در مورد این خبر، نظر یا سئوالی دارید، با منبع خبر (اینجا) ارتباط برقرار نمایید.
با استناد به ماده ۷۴ قانون تجارت الکترونیک مصوب ۱۳۸۲/۱۰/۱۷ مجلس شورای اسلامی و با عنایت به اینکه سایت «خبربان» مصداق بستر مبادلات الکترونیکی متنی، صوتی و تصویر است، مسئولیت نقض حقوق تصریح شده مولفان در قانون فوق از قبیل تکثیر، اجرا و توزیع و یا هر گونه محتوی خلاف قوانین کشور ایران بر عهده منبع خبر و کاربران است.
خبر بعدی:
ترورهای حسن صباح و پیروانش هدفمند بود / سریال حشاشین با واقعیت بیگانه است
به گزارش مبلغ سریال حشاشین در ماه رمضان امسال توانست به کمک جلوه های بصری ویژه و تکنیک های فیلمسازی خود به استقبال جالب توجهی دست پیدا کند. با این حال زندگانی حسن صباح از بزرگان فرقه اسماعیلیه که فیلم به او و پیروانش می پردازد به باور خود پیروان مکتب اسماعیلیه هیچ شباهتی به آنچه که در سریال حشاشین آمده است، ندارد.
روزنامه چام جم با حجتالاسلام دکتر مهدی فرمانیان که درباره عقاید و تاریخ اسماعیلیه کوششهای بسیاری داشتهاند در همین زمینه مصاحبه جالبی داشته است که در ادامه می آید:
حشاشین، سریالی صهیونیستپسند است که عامدانه با سوگیری و جعل و تحریفهای بیشمار، برپایه یک چهره ماجراجو و تاثیرگذار تاریخی بر آن است اسلام استکبارستیز و شیعیان یعنی پیروان اسلام ناب محمدی را دقیقا مانند داعش و ابوبکر بغدادیها به مخاطبان روزآمد رسانه معرفی کند. همچنین کل جریان اسلامگرایی را تحریف کند و بد جلوه دهد که در برابر صهیونیسم جهانی و اسرائیل غاصب ایستادهاند؟
سریال حشاشین برگرفته از افسانهای است که مارکو پولو در سفرنامهاش نوشته و هیچ واقعیت تاریخی ندارد، واقعا یک افسانه و برساخته است. مسلم این است که حسن صباح یک اسماعیلی متدین و اهل دیانت بود. برپایه گواهی و گزارش تواریخ عتیقی که در دوره همین چهره تاریخی به نگارش درآمدهاند مانند جامعالتواریخ و مجملالتواریخ، این شخصیت، زاهد بود و هیچگاه از دژ الموت بیرون نرفت. حتی زمانی که بر آن شد تا دژ الموت را از فرمانروای زیدی مذهب آنجا بگیرد، بهای آن را به تمامی پرداخت کرد و دژ را به نوعی از صاحب پیشین آن خرید. حسن صباح به اندازهای به مرام و نگرش دینی خود توجه داشت که رفتار سختگیرانه و زاهدمآبانهای را درباره پایبندی به شریعت اسماعیلی در پیش گرفته بود مثلا یکی از فرزندانش را که شرابخواری کرده بود به مرگ محکوم کرد با این توجیه که تو پسر حاکم هستی و از دیگران بایستی پاکتر باشی و کار حرام بر تو سزاوار نیست و باید منزهتر باشی. حسن صباح به گواهی روایتهایی که حتی مخالفان گفتهاند انسانی متدین بود.
بحث فداییان اسماعیلی را باز کنیم که نخست چگونه کسانی بودند و دوم چگونه کسانی را میکشتند؟
فداییان اسماعیلی، آدمهایی واقعا متدین و معتقد بودند. فدایی بودند به این معنا که بر پایه اعتقادشان و با دستور حسن صباح، عازم کشتن کسی میشدند. تمام ترورهایی که به سرانجام رساندند و قتلهایی که از آنها سرزد درباره کسانی برنامهریزی و اجرا شده که بهشدت علیه اسماعیلیه کار کرده، بسیاری از آنها را کشتار کردند یا کسانی که فشار سنگین و فراوان علیه شیعیان اعمال کردند. البته در همین راستا چندین بار دژهای اسماعیلیه از سوی سلاجقه با یورش شدید روبهرو و محاصره شد تا جایی که برخی از این محاصرهها تا یک دهه نیز به درازا میکشید! افرادی اینچنین و عملکردشان بهانه به دست فداییها میداد تا آنها را بکشند. یا [بهویژه] رهبران صلیبی که در فلسطین چه جنایتهایی کردند و فداییان اسماعیلی فقط رهبران اینها را میکشتند. نه به مردم کاری داشتند نه ناآرامی ایجاد میکردند و نه به فضای خشونت دامن میزدند.
جعل واقعیت تاریخی و افسانهسازی (ویژگی این سریال) دلایل مختلفی دارد. البته درباره اسماعیلیه چنین افسانهسازیهایی بیسابقه نیست، مثلا یکی از سیاحان/ رهگذران بیگانه یعنی مارکو پولو در اینباره تخیلپردازی را به جایی رسانده که از دیدن انساننماهایی در مشرق با سرهایی به شکل سگ گزارش داده!
اسماعیلیون چون به قول امروزیها «رسانه» نداشتند، اقلیت بودند و نمیتوانستند درباره عملیاتها، توده مردم را توجیه کنند. همچنین رسانه فراگیر در دست مخالف بود، فضای خاصی دربارهشان ایجاد میکردندکه اینها آدمکش و چنین و چنان هستند.جالبتر این که حتی به خاطر فعالیتهای پزشکی اسماعیلیه و همچنین دسترسی و دانششان نسبت به گیاهان دارویی و فرآوردههای دارودرمانی به اسماعیلیه وصف حشاشین داده نشده بود اما مارکوپولو درباره فداییان و بیپروایی و از خودگذشتگیشان برای نخستین بار درباره دلیل قتل فرماندهان نظامیان صلیبی و رهبران صلیبیان همچنین تطهیر صلیبیها با آن جنایات و تجاوزها این روایت را سرهم کرده که به فداییان حشیش میدهند! او آورده که فداییان را از بچگی انتخاب میکنند و به باغ ویژهای میبرند و خیلی خوب پرورششان داده بزرگشان میکنند. سپس به آنها حشیش میدهند و بعدها آنان را بیرون میآورند و با این توضیح که اگر میخواهید به آن باغ بهشتی برگردید، باید فلانی را بکشید. فداییان نیز برای این که بتوانند دوباره به آن بهشت موعود برگردند به آدمکشی میپرداختند.البته فداییان از آن جهت که شریعتمدار بودند و به آخرت باور داشتند، با امید واصل شدن به بهشت، فعالیتهایشان را انجام میدادند اما این داستان نیز از راستی تهی است، همانند افسانهپردازیهای هرودت، بهراستی خالی از خردمداری و هرگونه تعقل دینباورانه است. بیگمان نه حشیشی در کار بوده نه باغی و نه وعده سر خرمنی.گفتنی است در اینباره آقای فرهاد دفتری، کتابی با نام «افسانه حشاشین» دارد و مفصل در آن پژوهش مشخص کرده که باغ، حشیش و حواشی آن، واقعیت تاریخی نداشته و همه این قصهها برآیند افسانهای است که مارکو پولو برساخته و دیگران نیز با برداشت از آن و شاخ و برگ دادن به پرورندان و جاانداختن این قصه در میان مردم و حتی کتب تاریخی پرداختهاند.
ساخت چنین سریالها و فیلمهایی در راستای چه اهدافی است؟
هدف از ساختن چنین فیلمهایی مشخص است که برای کوبیدن «اسلام سیاسی» است. حشاشین برای کوبیدن «اخوانالمسلمین» ساخته شده که حماس نیزازهمین اخوانالمسلمین است.به هرحال سکولارهای مصر همانند السیسی و مبارک، مخالف اخوانالمسلمین هستند از آن رو که طرفدار اسلام سیاسی و اصلاح سیاسی در راستای اسلامگرایی هستند. دو طیف اسلام سکولار با یهودی-مسیحیهای صهیونیست و اسرائیلیها، دست در دست یکدیگر برای کوبیدن اسلام سیاسی، اخوانالمسلمینها و حماسها متحد و همکار شدهاند. این دو طیف با حمایت از ساخت چنین سریالی، آن هم در فضایی مشوش از حسن صباح، چهرهای غیرتاریخی و غلوشده ارائه دادهاند تا به عنوان نمادی از اسلام سیاسی به مخاطبان هجی شود! فضایی نادرست که فقط مناسب همان ذهنیات و برساختههای افسانهای مارکوپولو است. این برداشت و تفسیر را پدیدآورندگان فیلم حسن صباح از تخیلات خودشان سرهم کردهاند. بهویژه با گونهای نمادسازی و نمونهپردازی درپی آن هستند تا به مخاطبان القا کنند کسانی هم که به دنبال اسلام سیاسی هستند اخوانی و حماسی هستند! همانند حسن صباح سریال حشاشین، سرسپرده شیطانند و اهریمن در اینها نفوذ کرده! اینها هرکسی را که در برابرشان ببینند یا بایستد بهسادگی میکشند و متاسفانه در سریال حشاشین چنین فضایی پی گرفته شده؛ طراحی لباس و چهرهها و شیوه کار و رفتارهاشان به شکلی طراحی و اجرا شده تا در چشم مخاطبان کاملا آشکارا قابل انطباق با دشمنان معاصر جریان صهیونیسم جهانی از آب درآید.
این مهم است که از میان آن همه شخصیتهای تاریخی چرا حسن صباح انتخاب و برای دستیابی به چنان اهدافی بهانه شده؟
از آنرو که حسن صباح شیعه است (هفت امامی بوده) و کنشگران انقلاب اسلامی در ایران نیز شیعهاند. ایرانی که طرفدار اسلام سیاسی [اسلام ناب محمدی] است و ما نیز که طرفدار انقلاب اسلامی هستیم. یکی از اهداف غیرمستقیم همین سریال، ایجاد فضایی برای القای غیرمستقیم چنین مفهومها و برداشتهایی است. طبق پژوهشها و آن همه مطالعاتی که در عالم اسماعیلیه داشتم، حسن صباح یک آدم بسیار خوب و متدینی بوده. حتیالامکان هوای ضعفا را داشته. او با شماری از فرماندهان نظامی مشکل داشته اما ترورهای او در همین حد هم از دیدگاه ما پذیرفته نیست و معتقدیم که این کار در همین حد هم اشتباه بوده اما روند رخدادها و چگونگیشان به گونهای نبوده که این سریال به تصویر کشیده.
بپردازیم به تفاوت اسماعیلیه در دوران حسن صباح و پاگرفتنش با دستاویز قراردادن شماری از سنتهای ستوده و آیینهای کهن ایرانی همانند آیین عیاران، جریان فتیان یا جوانمردان در دوران کهن همچنین ناهمگرایی و تفاوت فاحشی که اسماعیلیه معاصر بهویژه رهبرانشان بااسماعیلیه تاریخی دارند چراکه این معاصرها به روشنی از پروردگان استعمار و مهره بازی انگلیس هستند؟
اتفاقی که افتاده همین بوده بهویژه این اواخر اسماعیلیون نزاری که خود را وارث حسن صباح میشمارند و از نظر نسلی، خود را به او میرسانند، با انگلستان ارتباط گرفتند (یعنی زمان آقاخان سوم این هماهنگی آشکارتر شد) انگلیس از آنها حمایت کرد و اینها نیز زیر چتر انگلیس رفتند و به نوعی یک گروهی شدند که حامی تفکر سکولار و رواج آن گردیدند. همچنانکه آقا خان سوم دیگر نه نماز میخواند و نه روزه میگرفت و آقاخان چهارم نیز که در لندن و فرانسه و اسپانیا (پررفت و آمد است و...) استقرار دارد، نه نماز میخواند و نه روزه میگیرد. زن و دخترانش بدون پوشش و حجابند. اینها دیگر در دامن استعمار و انگلیس افتادهاند و دیگر آن رویکردهای مثبتی هم که در قدیمیهایشان میدیدیم در اینها اصلا وجود ندارد، رویکردهایی مانند ستیزه با ستمگران و ظلمستیزی و حمایت از ضعفا و... لذا باید این دو تا را از هم تفکیک کرد.
رسانه در طول تاریخ به دلایلی اسماعیلیه را با نامهای مختلفی خوانده، از میان آن همه نام مانند ملاحده و باطنیه و چه و چه سریال حشاشین نامی را برگزیده که تلفظش در زبانهای فرنگی اساسین است واژهای که دقیقا برای معنای تروریست و جانی و قاتل به کار میرود که چه پرشمار انیمه، بازی، کارتون، فیلم و سریال با چنین عنوانی ساخته شده! حتی سوگیری معنادار و نمادگونه نام سریال یا چهرهپردازیها و لباسها که منطبق با داعش و بهویژه ابوبکربغدادی است، مخاطبان را به تفسیری تعیین شده و صددرصدمنفی رهنمون میشود که در راستای اسلامهراسی و اسلامستیزی است.
بله دقیقا در ادبیات انگلیسی واژه اساسین به معنی تروریستهاست که از همان فضایی برخاسته که سفرنامه مارکو پولو به آن دامن زده که اینها با استعمال حشیش مست میشدند و در بیخودی به آدمکشی میپرداختند که هیچکدام از این سخنان واقعیت تاریخی ندارد. ما با این که علاقهای به اینها نداریم اما در فضای دانشگری و پژوهش آکادمیک بایستی در این باره تحقیق کنیم، واقعیتهای تاریخی را و چنین دادههایی را از یکدیگر تفکیک کنیم، با دفاع از واقعیت تاریخی باید اذعان کرد این سریال واقعا افسانه است و با تاریخ هیچگونه هماهنگی و انطباقی ندارد.
البته از کمکاری خودمان است که این چنین از شخصیتهای تاریخی ما به گونهای بهرهبرداری میکنند که همسو با اهداف نهان و آشکار استعمار و صهیونیست جهانی است. سوءاستفاده و بهرهگیری از شخصیتهایی که برخلاف زیست حرفهای و تاریخیشان، در قالب فیلمها و برساختههای معاصر، مطامع و منویات استعمار و دشمنان اسلام را پیگیرانه به جلو میبرند؟
به نظر میرسد ما آدمهای بزرگی در تاریخمان داریم که از منظر کنش، منش، فکری و ... مثلا از حسن صباح بهترند؛ اگر بخواهیم به ساخت سریال از شخصیتهای تاریخی بپردازیم واقعا چهره کم نداریم؛ ما صراحتا میگوییم که حسن صباح را زاهد و متدین میدانیم اما تندرو بوده و ترورهایش را تایید نمیکنیم چرا که به ترور در اسلام قائل نیستیم اما نکتهای که وجود دارد این است که چهره این سریال، حسن صباح تاریخی نیست و برساختهای است که از خودشان تخیل کرده و به نمایش درآوردهاند. در مقابل، چنین به نظر میرسد که کلا جهان اسلام باید در عرصه جنگ نرم فرهنگی ورود کند زیرا در جهان اسلام، شخصیتهای بزرگ و پرشماری وجود دارند که آدمهای خوب و سرشناس و موفقی بودند و میشود فیلمهایی خوب و همسو دربارهشان ساخت. حتی از همین اسماعیلیه کسانی بودند که نام نیک برآوردند. مثلا «جوهر الصقلی» فرمانده ارتش المعز لدینا... هست که مصر را فتح کرد و جالب است که خواندن تاریخ چقدر لذتبخش است؛ آن زمان هنوز قاهرهای وجود نداشت. این سپهسالار در همان روز فتح، عفو عمومی داد و برای اینکه مردم به هراس نیفتند، سپاهیانش را در بیرون فسطاط بخش شمالی مستقر کرد و شهر قاهره را ساخت که در مرکز شهر، مسجدی به نام زهرا بنا کرد و در پیرامون مسجد نیز جامعی یعنی دانشگاهی ساخت به نام الازهر که از سال ۳۷۸هجری قمری بیش از هزار سال است مانند دُر میدرخشد. به عبارتی، این اثر فاطمیان مصر هست و از نکوکاریهایی است که از آنها نضج گرفته. یا در همین شمال خودمان ناصر اُطروش زیدی مذهب را داریم. او وقتی در فتح آمل پیروز میشود فرمانده سپاهش به او خیانت میکند و خانواده ناصر را گروگان گرفته به دژ لاریجان میبرد و آنجا پناه میگیرد. نیروهای ناصر اطروش پیگیری میکنند و او را دستگیر کرده نزد ناصر اطروش میآورند که ناصر پس از گفتوگو و ملاحظاتی به خواست او درباره حکومت و قدرت توجه میکند؛ حکومت را به او تحویل میدهد و دخترش را نیز به ازدواج او درمیآورد. سپس به مدرسه درس و بحث خودش بازمیگردد و کار مسلمان کردن زرتشتیهای گیلان و مازندران را پی میگیرد. در تاریخمان چنین شخصیتهایی داریم که این همه برجسته و اخلاقی در حکومتداری نمایان شدند و میتوانند هرکدامشان چهرهای موثر در سریالها و فیلمها باشند. انسانها و بزرگان متعدد در طیفهای مختلف مانند علامه حلی یا استادالبشر خواجه نصیرالدین طوسی(ره) که در حکومت، سیاست و ...آیتی بوده یا مثل سیدمرتضی، آن انسان قدر و بینظیر که در بغداد، کتابخانهای با ۸۰ هزار کتاب برپا میکند؛ او امیر حج و حرمین، نقیبالاشراف و قاضیالقضات و مرجع شکایتهای مردم و نقیبالنقبا و نقیب سادات بوده که از بزرگترین امپراتوری جهان یعنی خلیفه عباسی، حکم رسمی داشته و بسیار بیشمار به مردم و دانش و دانشگری کمک کرده. چه بهتر که ما از چنین شخصیتهایی (همانند سید مرتضی علمالهدای) به الگوسازی و تهیه تولیدات سینمایی و فرهنگی بپردازیم. باید از چنین شخصیتهایی دستکم با فیلمسازی تجلیل کنیم، به خاطر دستاوردها و تاثیرها و کارهای جالبی که در زمان قدرت و نفوذشان به نیکی انجام داده و به ثمر رساندهاند. این را بیشتر پیشنهاد میدهم و چنین شخصیتهایی را. اما پیشنهادی برای اسماعیلیه دارم. اکنون که با ساخت حشاشین، چهره حسن صباح خدشهدار شده، اسماعیلیه که پول و دستگردی و امکانات هم دارند، بیایند فیلمی درست و منطبق با دادههای تاریخی برای حسن صباح در مقابل این دروغها بسازند.
به خاطر همسویی و همگراییشان با استعمار و صهیونیسم جهانی بهویژه که این معاصران، پرورده همانها هستند، چنین کاری را بعید است به گردن بگیرند و انجام بدهند.
درست است؛ چنین کاری از اینها بعید است چراکه بااستعماروانگلیس همکاری دارنداماحالاکه چهره حسن صباح مغشوش شده،یعنی موسس نزاریان وشناسنامه گذشته اینها یعنی آقاخانیها که در حشاشین به عنوان خشونتطلب و اهریمنی و آدمکش تصویر شده، اتفاقا وظیفه آنهاست از بزرگ خودشان دفاع کنند و به اسماعیلیه پیشنهاد میدهیم برای حسن صباح یک سریال منقحی بسازند.
و جمعبندی نهایی؟
اسماعیلیه قدیم و حسن صباح و همدورهایهایشان متدین و قائل به شریعت بودند که برای خدا کار میکردند هرچند چهار تا تقریظ و نقد و ایراد هم به آنها وارد باشد اما اسماعیلیه معاصر متاسفانه تحت تاثیر آقاخان و استعمار بهویژه آقاخان چهارم و آن ارتباطهایی که با انگلیس دارد، در راستای سکولاریزم عمل میکنند اعتقادی به شریعت ندارند و فقط اسمی ازمسلمانی دارندو همین باعث شده پیروانشان را از فضای شریعتمداری دور کنند و این تفاوت را در میان دو طیف قدیم و جدید میبینیم. پیشنهاد میکنیم به اصل شریعت برگردند به هر حال حسن صباح را که به عنوان رهبر و موسس نزاریان قبول دارند و از نظر تاریخی نیز چنین است، صباح به شریعت و ظلمستیزی و حمایت از مظلومان و... اعتقاد داشت، پس اینها نیز به شریعت و ستمستیزی و مبارزه با ظلم و استعمار جهانی بپیوندند و از این فضا انشاءا... دور شوند.
علی مظاهری
برای دسترسی سریع به تازهترین اخبار و تحلیل رویدادهای ایران و جهان اپلیکیشن خبرآنلاین را نصب کنید. کد خبر 1899093